کتاب «زیستن در قرن آسیایی، یک زندگینامهی غیردیپلماتیک» نوشته کیشور محبوبانی برایم نکته زیاد داشت. نکتهها را قلمانداز اینجا خیلی کوتاه ثبت میکنم که یادم نرود:
- کیشور محبوبانی: یک مهاجر نسل دومی در سنگاپور
- زیستن در قرن آسیایی: تغییر نگاه از غرب به شرق
- داستان سنگاپور و مالزی
- ارزشسالاری در حکومت سنگاپور
- روایتی زنده در باب ماهیت آمریکا
- دیپلماسی بهترین راهحل جلوگیری از بدترین شرها یعنی جنگ است
- خساست رهبران سنگاپور برای ساختن این کشور نمونه
- در ستایش دویدن
- در ستایش لی کوآن یو

۱. کیشور محبوبانی: یک مهاجر نسل دومی
کیشور محبوبانی از پدر و مادری هندیتبار در سنگاپور به دنیا آمد. هر دو مهاجر بودند. مادرش در حقیقت یک مهاجر اجباری بود. روز استقلال هند و پاکستان در حوالی سال ۱۹۴۷، یک اتفاق بسیار شوم رخ داد. اکثر غیرمسلمانها مجبور شدند از پاکستان به هندوستان مهاجرت کنند و تعداد زیادی مسلمان از هند به پاکستان. برآوردها میگوید که در همان دو سه هفتهی استقلال این دو کشور، حدود ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر قربانی خشونتهای بین مسلمانان و غیرمسلمانان شدند.
اکثر کسانی که میشناسم (از دانشجوها تا اساتید) این را ماحصل سالها تلاش بریتانیا برای تفرقهاندازی مسلمان و غیرمسلمان در هند میدانند. البته بعضی بچههای هندی اقرار میکنند که مذهب هندویسم مذهب خشنی است و اصلا به خاطر خشونت جاری در این مذهب بوده که بودا ظهور کرده. مادر کیشور هم یکی از هندوهایی بود که به اجبار از پاکستان به هندوستان مهاجرت کرد و بعد هم دست تقدیر او را همسر یک مرد هندی دیگر کرد که در سنگاپور کار میکرد. مردی که قمارباز و الکلی بود و زندگی مادرش و خانوادهاش را سیاه کرد.
هیچ معلوم نیست که اگر مادرش مجبور به مهاجرت از پاکستان به هندوستان و سپس سنگاپور نمیشد چه سرنوشتی در انتظار کیشور بود. به هر حال کیشور محبوبانی در سنگاپور متولد و بزرگ شد. جایی که سه فرهنگ اصلی آسیایی در تلاقی با یکدیگر بودند: فرهنگ چینی، فرهنگ هندی و فرهنگ اسلامی. خودش به این نکته خیلی افتخار میکند. این جای «زیستن در قرن آسیایی» را که خواندم یادم افتاد، داریوش شایگان خودمان هم یک کتاب در مورد آسیا دارد که نخواندهام و باید بخوانم. واجب شد که بخوانم.
۲. زیستن در قرن آسیایی: تغییر جهت از غرب به آسیا
کیشور در کودکی و نوجوانی خورهی کتاب بود. بیشتر مصرفش هم تبعا فرهنگ و فلسفهی غربی بود. آن قدر کتاب خوانده بود که از آسیا متنفر شده بود و برایش غرب کعبهی آمال شده بود. تعریف میکرد که با هر کتابی که میخواند نفرتش از آسیا و آسیایی بودن زیادتر میشد و ارادتش به غرب بیشتر. اما وقتی برای مادرش از پیشرفتهای غرب میگفت، مادرش یک جواب خیلی ساده داشت. جوابی که برای ما ایرانیها هم کاملا آشنا است: ما هم روزگاری این شکوه را داشتیم. حتی بهترش را. پس نیازی به غرب نداریم.
کیشور محبوبانی در «زیستن در قرن آسیایی» تعریف میکند که زندگیاش در حقیقت یک تغییر جهت از نگاه پرستشگونه به غرب به نگاه ستایشآمیز به آسیا بوده است. حالا در هفتاد و اندی سالگی عصارهی زندگی او این است که آسیا هم میتواند پیشرفت کند. در حقیقت یکی از پایههای اساسی مدرسهی لی کوآن یو هم همین است: راههای توسعه پرشمارند و آسیاییها هم میتوانند راه خاص خودشان را بروند.

۳. داستان سنگاپور و مالزی
برای ما ایرانیها سنگاپور و مالزی یکیاند. اما سنگاپور خیلی با مالزی متفاوت است. در حقیقت سنگاپور به طرز عجیبی در میان همسایگان غولپیکرش (مالزی و اندونزی) تنها و متفاوت است. ریشهی تفاوت سنگاپور و مالزی هم قومیتی است. سنگاپوریها یک اکثریت چینیتبار دارند و چند قومیت هندی (تامیلی) و مالایی. در مالزی، مالاییها اکثریتاند. چینیها هم هستند. اما در مالزی در اقلیتاند.
سنگاپور و مالزی به جبر جغرافیا سالها در کنار هم بودند. اما مسئلهی قومیت و اکثریت چینیتبار سنگاپور خیلی عمیقتر از این حرفها بود. بعد از استقلال مالزی از بریتانیا هم فقط ۲ سال توانستند همدیگر را تحمل کنند. مالزی میخواست سیطرهی خودش را بر سنگاپور تکمیل کند. سنگاپور فقط میخواست از مواهب زیر سایهی یک کشور بزرگتر بودن بهرهمند شود. آخرش هم به توافق نرسیدند و از هم جدا شدند.
اما اینکه سنگاپور کوچولو چگونه توانست خودش را در برابر بلعیده شدن توسط دو غول همسایهاش (مالزی و اندونزی) حفظ کند خیلی پیچیده است. کیشور محبوبانی توی کتاب «زیستن در قرن آسیایی» چند تا سرنخ میدهد. اما این خودش یک کتاب و داستان دیگر است. خودش هم یک کتاب دیگر در این مورد دارد.
۴. ارزشسالاری حکومت سنگاپور
طرز برخورد حکومت سنگاپور با یک دانشجوی منتقد. کیشور محبوبانی دیپلمش را که گرفت رفت توی یک مغازهی بزازی کار کرد. شغلی که سنت خانوادگیشان بود. بعد از چند ماه ناگهان یک دعوتنامه از دانشگاه ملی سنگاپور دریافت کرد که بیا درس بخوان و ماهی ۲۵۰ دلار حقوق بگیر. حقوق او در مغازهی بزازی ماهی ۱۵۰دلار بود. او برای تحصیلات عالیه اپلای نکرده بود. خودش هم هیچ وقت نفهمید که چطور بورسیهی ریاستجمهوری سنگاپور به او تعلق گرفت. اما به هر حال او بورسیه شد.
زمانی که دانشجو بود، لی کوآن یو یک بار به دانشگاه ملی سنگاپور آمد. لی کوآن یو خیلی قاطع و بداخلاق بود. گویا به یکی از دانشجویان که ازش انتقاد کرده بود توپیده بود. کیشور محبوبانی توی نشریهی دانشگاه از لی کوآن یو انتقاد کرد که تو نباید این جوری برخورد میکردی و اگر میخواهی سنگاپور پیشرفت کند این طرز سرکوب کردن راه حل نیست. به خاطر این مقاله ستارهدار شد. تذکر گرفت. خیلی هم از حکومت سنگاپور دلچرکین شد.
اما اتفاقی که بعد از فراغت از تحصیلش افتاد برای من بسیار جالب بود. او بورسیهی دولت سنگاپور بود. باید به تعداد سالهای تحصیلش برای دولت خدمت میکرد. خودش انتظار نداشت که برای کار دولتی پذیرفته شود. اما دولتمردان سنگاپور ستارهدار بودن او را کنار گذاشتند و او را به وزارت امور خارجهی سنگاپور فرستادند و او مراحل ترقی را در آنجا یکی پس از دیگری پیمود: اول کارمند وزارت امور خارجه شد، بعد سفیر سنگاپور در کامبوج، بعد سفیر سنگاپور در مالزی و سرانجام سفیر سنگاپور در سازمان ملل و شورای امنیت و بعد از آن هم ریاست مدرسهی لی کوآن یو.
خود محبوبانی هم از ارزشسالاری دولتمردان اول سنگاپور (لی کوآن یو) و دیگران به نیکی یاد میکند. اینکه دانشجوی ستارهداری همچون او با وجود تمام مخالفت و تندیای که علیه لی کوآن یو به خرج داده بود باز هم به کار گماشته شد برای من بیش از هر چیز جالب توجه بود.
خب، راستش من هم داستانی مشابه با کیشور محبوبانی داشتهام. دوستان زیادی دارم که تجربههایی مشابه با کیشور محبوبانی در جوانیشان داشتند. اما حالا هر کداممان آوارهی گوشههای مختلفی از جهان شدهایم. چون دولتمردان ایران مثل سنگاپور نبودند و البته که مقایسهی وضعیت فعلی ایران و سنگاپور نشان میدهد که برخورد کدام یک از این دولتمردان درستتر بوده…
کیشور اینجوری استدلال میکند که رهبران سنگاپور (لی کوآن یو، گو کنگ سو و راجاراتان) هم خودشان شورشی بودند. آنها علیه استعمار بریتانیا در سنگاپور، علیه حملهی ژاپن به سنگاپور و علیه حکومت مالزی شورش کرده بودند. محبوبانی هم در یک مقیاس کوچک علیه لی کوآن یو شورش کرده بود. اما خب، به نظرم محبوبانی باید یک سر به جمهوری اسلامی ایران بیاید. یک جای کتاب «زیستن در قرن آسیایی» هم مینویسد که زمانی که توی سازمان ملل بوده خیلی با دیپلماتهای ایرانی اشتباه گرفته میشده. خیلی دوست داشتم نظرش در مورد دیپلماتهای ایرانی در آن زمان بگوید (ظریف و دیگران). ولی تیزهوشانه از مانور دادن روی هر چیزی مربوط به ایران پرهیز داشت.

۵. آمریکا چیست؟
کیشور محبوبانی توی «زیستن در قرن آسیایی» توضیح میدهد که چگونه آمریکا در دههی هفتاد میلادی و همزمان با جنگ ویتنام، باعث شد تا پادشاهی کامبوج سقوط کند. دولتی که با حمایت آمریکا روی کار آمد، دو سه سال بعد یکی از عجیبترین کشتارهای بشری را به راه انداخت. طی دو سال حدود دو میلیون نفر از یکی از قومیتهای کامبوج توسط دولتی که حمایت آمریکا را داشت کشته شدند.
عکسهای این کشتار قومیتی را که میبینی مو به تنت راست میشود. کیشور زمانی که در کامبوج سفیر بود یک دوست کامبوجی داشت به نام سیچان. سیچان به خاطر آن کشتار قومیتی ۱۵ نفر از اعضای خانوادهاش به جز یک خواهرش را از دست داد. سیچان خیلی شانسی شانسی فرار کرد و به تایلند پناهند شد. بعد از آن هم به آمریکا رفت. در آمریکا درس خواند. در آن جا ازدواج کرد. در کاخ سفید استخدام شد و یکی از کارمندان رییسجمهور بوش شد. بعدها او داستان زندگیاش را به نام استخوانهای طلایی نوشت و منتشر کرد.
کیشور محبوبانی توضیح میدهد که چطور آمریکا با دخالتش باعث شد تا سیچان تمام اعضای خانوادهاش را از بدهد و از آن طرف هم این امکان رشد بینهایت را برای او فراهم کرد که تا کاخ سفید هم بالا برود. تناقض آمریکا همین جا است. تناقض عجیب آمریکا.
۶. جنگ بدترین شرها است و دیپلماسی راه حل جلوگیری از آن
علاوه بر اینکه آسیا هم میتواند به شیوهی خودش توسعهیافته بشود، یکی دیگر از اعتقادات عمیق کیشور محبوبانی این است که با دیپلماسی میشود جلوی جنگ را گرفت. چیزی هم که خیلی به آن افتخار میکند همین کشورهای آسهآن است. او بر این باور است که چون کشورهای این ناحیه دیپلماسی فعالی داشتهاند بعد از ۱۹۷۹ این ناحیه برخلاف خیلی از نواحی جهان به خودش رنگ جنگ ندیده است.
خیلی هم گیر میدهد که جنگ غزه و جنگ اوکراین به خاطر این اتفاق افتادهاند که دیپلماتهای کشورها کنار گذاشته شدهاند و یا کمکاری کردهاند. حرفش برای من قابل قبول بود. از بچههای روابط بینالملل دانشکده شنیدهام که از کشورهایشان شنیدهاند که دیپلماتهای ایرانی آدمهای کارکشته و فعالی هستند. اما مسئله این است که در سالیان اخیر نقش وزارت امور خارجهی ایران روز به روز در روابط بینالملل ایران کمرنگتر شده است و به نظرم همزمانی عجیبی شاید حتی از نوع علت و معلولی با وضعیت ایران در جهان از این منظر وجود دارد.
در سالیان اخیر سایهی جنگ از همه چیز برای ایران پررنگتر شده است. شاید چون که سریالهایی همچون گاندو دارند تولید میشوند که فقط نقش امنیتیهای داخلی را پررنگ جلوه میدهند و نقشی برای دیپماتها و آدمهای اهل گفتوگو با جهان خارج قائل نیستند.
۷. خساست رهبران سنگاپور
به نظر کیشور محبوبانی، یکی از ویژگیهای رهبران اولیهی سنگاپور خساست آنها بوده است. سنگاپور از یک کشور جهان سومی بسیار فقیر به یک کشور توسعهیافتهی بسیار ثروتمند تبدیل شد. اما این امر در سایهی سعی و تلاش و دیسیپلین رهبران اولیهی سنگاپور به دست آمد. آنها بسیار خسیس بودند. در خرج کردن پول بسیار بادقت بودند.
محبوبانی تعریف میکند که گو کنگ سو تا آخر عمرش هم در هیچ کدام از سفرهایش لباسهایش را به بخش خشکشویی هتل محل اقامتش نمیداد. برای اینکه هزینهی سفر را کاهش بدهد خودش لباسهایش را میشست و خودش اتو میکرد. اهل بریز و بپاش نبودند. میدانستند که منابع محدودی دارند و باید این منابع محدود را به موثرترین شیوهی ممکن هزینه کنند.
همین رهبران خسیس بودند که ذخیرهی ارزی سنگاپور را طی چند دهه به میلیاردها دلار رساندند.
۸. در ستایش دویدن
کیشور محبوبانی دو بار ازدواج کرد. هر دو همسرش هم زنان آمریکایی بودند. زن اولش بعد از چند سال زندگی مشترک، زمانی که او در آمریکا سفیر سنگاپور در سازمان ملل بود از او طلاق گرفت. او در سنگاپور بود و با یک مرد دیگر خوش شده بود و تصمیم گرفت که از کیشور جدا شود. کیشور ترک شده بود. این برای کیشور خیلی سنگین تمام شد. اما او توانست خودش را با دویدن بازیابی کند. در اواسط میانهسالی بود که او دویدن به صورت حرفهای را آغاز کرد. چند ماه بعد از طلاق، او نخستین ماراتن عمرش را شرکت کرد. در حقیقت دویدن چارهی او برای درد ترک شدن بود. اینش را دوست داشتم.
۹. در ستایش لی کوآن یو
آمریکا یک سفیر در سازمان ملل داشت که بسیار فعال بودند. اکثر سفرای آمریکا در سازمان ملل آدمهایی گشاد بودند که نگاهی بالا به پایین به سایر کشورها داشتند. اما والتر این جوری نبود. او دوست داشت با همهی کشورها رابطه برقرار کند و بسیار گرم و مهربان بود. او همیشه سال نو را با کارتپستالهایی با دستخط خودش به سفرای کشورهای مختلف در سازمان ملل تبریک میگفت و اینگونه یک دیپلماسی فعال و اثرگذار را شروع میکرد.
او از ستایندگان لی کوآن یو هم بود و یک بار به نیکسون رییسجمهور آمریکا گفته بود: ما شانس آوردیم که لی کوآن یو رهبر یک کشور کوچک به اسم سنگاپور است. اگر او رهبر چین بود، الان باید مسکو و واشنگتن از ترس چین همدیگر را در آغوش میگرفتند.
خیلی روایت کیشور محبوبانی در کتاب «زیستن در قرن آسیایی» از توصیف او از لی کوآن یو جالب بود.